اگر سور است وگر ماتم دل مایوس می نالد


درین نه دیر کلفت خیز یک ناقوس می نالد

ندارد آسیای چرخ غیر از دور ناکامی


همه گر رنگ گردانی کف افسوس می نالد

درین محفل نیفشانده ست بال آهنگ آزادی


به چندین زیر و بم نومیدیی محبوس می نالد

فروغ شمع دیدی ، فهم اسرار خموشان کن


بقدر رشته اینجا پرده فانوس می نالد

پی مقصد قدم ننهاده باید خاک گردیدن


درای سعی ما چون اشک پر معکوس می نالد

به خاموشی ز افسون شخن چینان مباش ایمن


نگه بیش از نفس در دیدهٔ جاسوس می نالد

غرض هیچ و تظلم سینه کوب عرض بی مغزی


عیار فطرت یاران گرفتم کوس می نالد

چنین لبریز نیرنگ خیال کیست اجزایم


که رنگم تا شکست انشا کند طاووس می نالد

وفا مشکل که خواهد خامشی از ساز مشتاقان


نفس دزدی عرق بر جبههٔ ناموس می نالد

زخود رفتیم اما محرم ما کس نشد بپدل


درای محمل دل سخت نامحسوس می نالد